- و اما يک غزل انتظار-
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد
بي تو چنديست که در کار زمين حيرانم
مانده ام بي تو چرا باغچه ام گل دارد
شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلايل دارد
تا به کي يکسره يکريز نباشي شب و روز
ماه مخفي شدنش نيز تعادل دارد
کودکي فال فروش است و به عشقت هر روز
مي خرم از پسرک هر چه تفال دارد
يازده پله زمين رفت به سمت ملکوت
يک قدم مانده زمين شوق تکامل دارد
هيچ سنگي نشود سنگ صبورت ، تنها
تکيه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...